شنبه 88 اسفند 1 , ساعت 3:13 عصر
اینجا من هستم؛ ، سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو
اینجا من هستم ؛ تهی از زندگی و روزمردگی ، خالیتر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ
معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستادهام
اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی
من هستم و سازی مبهم
اینجا من ماندهآم تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم
من هستم و گلی پرپر شده از عشقی کور
من هستم و یکرنگی شکستهام
اینجا در شهری دور من ماندهام به انتظار هر لحظه که میایی
در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ ، که سینهام را هر آن میدرد
اینجا من ماندهام و سرمایی که استخوانم را داغان کرده است
من هستم و سیمایی شکستهتر از همیشه
اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان تو،
حتی کلمات هم دگر از نوشتن دردهایم عاجزند.
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]